عشق پر دردسر پارت ۱۱

#دیانا
بازم ازش میترسیدم رفتم جلو ب.....برای چی ارسلان تروخدا غلط کردم بخدا داشتم راجب مدرسه ازش می‌پرسیدم


#ارسلان
با داد گفتم برو تو خونه
خب نیکا خانم شما بشین که باهاتون کار دارم


#نیکا
چ.....چشم


#ارسلان
خب خانم فلاحی میخوام یه چیزی بگم که اینو باید آویزون گوشت کنی و به اون دوستای مثل خودت هم بگی
خواستم بگم که دیگه حق ندارید با دیانا هیچ گونه ارتباطی داشته باشید
شیفم شد ؟


#نیکا
باشه ولی مگه دیانا چیکار کرده که این حقشه ؟


#ارسلان
چون دیانا شوهر داره و شوهرش هم منم و من میگم که دیگه نباید با شما ارتباط داشته باشه
رفتم توی خونه دیدم دیانا نیست رفتم توی اتاقش دیدم داره چمدونشو جمع میکنه بهش گفتم خانم خانوما کجا تشریف می‌برید؟
ببخشید کم بود قول میدم پارت بعدی رو طولانی تر کنم
اگه لایک هاش به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
دیدگاه ها (۳)

عشق پر دردسر پارت ۱۲

عشق پر دردسر پارت ۱۳

عشق پر دردسر پارت ۱۰

عشق پر دردسر پارت ۹

رمان بغلی من پارت۱۰۹و۱۱۰و۱۱۱ ارسلان: لبخند خبیثی رو لبم نشست...

رمان بغلی من پارت۷۲ارسلان: ببرمت دکتر برات آمپول بنویسه دیان...

رمان بغلی من پارت ۱۲۱و۱۲۲و۱۲۳ارسلان: محکم گوشه ای از ل*شو بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط